دلنوشته
یکی از دوستان سوال پرسید که چرا همیشه از زابل عکس میگذاری و صدا و تصویر چرا چیزی نمی نویسی؟
جوابی ندادمش ولی دوست دارم که جوابش بدهم
نمی دانم ولی شاید دلیلش این باشد که کسی به درونم راه نیاید به گونه ای دیگر بگویم این را می شود که نمی خواهم ذاتم برای کسی روشن باشد(اگرچه من در اینجا کثیرالذات شده ام).
به این دلیل
خیلی سکوت میکنم ولی اگر نادرستی دیدم بهم بر میخورد و یکی از نقاط منفی من نیز این میباشد(البته به نظر خودم) خیلی از کسانی که با من مدتی نشسته اند به این دلیل بعد از مدتی ....
به این دلیل
سعی میکنم به دوستان (از نوع پسر و شاید هم دختر!!!) کمک کنم شاید این را نشان این بگیرند که سعی در خودنمایی دارم و یا خود شیفتگی و لی .... (جهانی دیگر که در کار هست؟)
به این دلیل
اگر کاری را که درست انجام داده ام به نظر کسانی که خود بلد نیستند کار را مورد شماتت قرار میگیرم (این بدترین لحظات زندگی من است)
به این دلیل
مرا تدارکات چی می دانند
به این دلیل
همیشه کمک می کنم و کمتر صحبت میکنم(مگر این که راهی برای کمک باز نباشد)
به این دلیل
اگر کسی نادرستی ای در من ببیند به دلیل عدم انطباق با سکوتم ذهنیت منفی ای در باره من در ذهنش شکل میگیرد.
به این دلیل
کسانی که با من دوست شده اند بر من منت می گذارند که اگر ما با تو دوست نمی شدیم هیچ کس با تو دوست نمی شد
به این دلیل
هیچ وقت دلنوشته ای در وبلاگم نگذاشته ام و از سیستان گفته ام شاید ناشناس بمانم بهتر باشد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پ.ن:
1: دوستی که این را گفته ای (تدارکاتچی) از تو ناراحت نیستم و چیز غریبی هم نیست این چون وقتی کمک کنی همان تدارکاتچی هستی تازه این که بد نیست آدم به دوستانش خدمت کند تازه تر خدمت برای والا مقامانی(جانبازان و شهدا) بود که تدارکاتچی بودن برایشان افتخاریست برای ما
2: دوستانی که حلالیت می طلبند در ادامه مطلب جواب گفته ام.